🄿🅃3
رسیدیم ب یه پارک
ماشینو پارک کردیم و رفتیمو جایی برای نشستنمون پیدا کردیم
نشستیم و چندتا خوراکی خوردیم و حرف زدیم
یهو گوشیم زنگ خورد پدرم بود
من با ترس گوشیو جواب دادم
لیسا وقتی دید استرس گرفتم نگران شد و با نگرانی داش به حرفای من و پدرم گوش میداد
ا.ت:سلام پدر
پدر:ا.تتتت تو کجایی(با اعصبانیت)
ا.ت:پ.. پ..در با لیسا اومدیم پارک
پدر:زود پاشو بیا خونه وگرنه برات بد میشه
ا.ت با ترسو نگرانی:چ.. چ. شم پدر
پدر گوشیو با خشم قطع کرد...
با خودم گفتم مگه این ماموریت چقد مهمه که پدر اینقد اعصبانیه
لیسا:ا/ت چیزی شده؟
×نه چیزی نیس باید زود برم خونه
-نه ا.ت تو یه چیزیت هس من میبینم
×لیسا مگم چیزی نیس ولش کن
لیسا دیگه چیزی نگف
وسایلارو جمع کردیم و سوار ماشین شدیم
یه لحظه با خودم فک کردم ک نکنه جونگ کوک هم اومده 😦
.....
ایدامه دالد؛)
ماشینو پارک کردیم و رفتیمو جایی برای نشستنمون پیدا کردیم
نشستیم و چندتا خوراکی خوردیم و حرف زدیم
یهو گوشیم زنگ خورد پدرم بود
من با ترس گوشیو جواب دادم
لیسا وقتی دید استرس گرفتم نگران شد و با نگرانی داش به حرفای من و پدرم گوش میداد
ا.ت:سلام پدر
پدر:ا.تتتت تو کجایی(با اعصبانیت)
ا.ت:پ.. پ..در با لیسا اومدیم پارک
پدر:زود پاشو بیا خونه وگرنه برات بد میشه
ا.ت با ترسو نگرانی:چ.. چ. شم پدر
پدر گوشیو با خشم قطع کرد...
با خودم گفتم مگه این ماموریت چقد مهمه که پدر اینقد اعصبانیه
لیسا:ا/ت چیزی شده؟
×نه چیزی نیس باید زود برم خونه
-نه ا.ت تو یه چیزیت هس من میبینم
×لیسا مگم چیزی نیس ولش کن
لیسا دیگه چیزی نگف
وسایلارو جمع کردیم و سوار ماشین شدیم
یه لحظه با خودم فک کردم ک نکنه جونگ کوک هم اومده 😦
.....
ایدامه دالد؛)
- ۵.۲k
- ۳۰ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط